سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم خواسته دنیا خرده گیاهى است خشک و با آلود که از آن چراگاه دورى‏تان باید نمود . دل از آن کندن خوشتر تا به آرام رخت در آن گشادن ، و روزى یک روزه برداشتن پاکیزه‏تر تا ثروت آن را روى هم نهادن . آن که از آن بسیار برداشت به درویشى محکوم است و آن که خود را بى نیاز انگاشت با آسایش مقرون . آن را که زیور دنیا خوش نماید کورى‏اش از پى در آید . و آن که خود را شیفته دنیا دارد ، دنیا درون وى را از اندوه بینبارد ، اندوه‏ها در دانه دل او رقصان اندوهیش سرگرم کند و اندوهى نگران تا آنگاه که گلویش بگیرد و در گوشه‏اى بمیرد . رگهایش بریده اجلش رسیده نیست کردنش بر خدا آسان و افکندنش در گور به عهده برادران . و همانا مرد با ایمان به جهان به دیده عبرت مى‏نگرد ، و از آن به اندازه ضرورت مى‏خورد . و در آن سخن دنیا را به گوش ناخشنودى و دشمنى مى‏شنود . اگر گویند مالدار شد دیرى نگذرد که گویند تهیدست گردید و اگر به بودنش شاد شوند ، غمگین گردند که عمرش به سر رسید . این است حال آدمیان و آنان را نیامده است روزى که نومید شوند در آن . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 86 خرداد 1 , ساعت 3:37 عصر

 

سبب این غزوه آن شد که عیینة بن حصن فزارى با عده‏اى از سواران قبیله غطفان که در زمره دشمنان اسلام بودند، شبانه به اطراف مدینه حمله بردند و در جایى به نام‏«غابه‏»به ساربانى که شتران شیرده پیغمبر و مردم مدینه را مى‏چرانید و از قبیله غفار بود برخورد کرده و آن مرد غفارى را کشته و زنش را نیز اسیر نموده و شتران را نیز بردند.

نخستین کسى که از این ماجرا مطلع شد مردى بود به نام سلمة بن اکوع که در آن روز به سوى‏«غابه‏»مى‏رفت و در«ثنیة الوداع‏»که گردنه‏اى بود شتران را دید و ازماجرا آگاه گردید و از این رو به عجله خود را به بلندى‏«سلع‏»که کوهى در کنار شهر مدینه بود رسانید و با فریاد«و اصباحاه‏»مردم را از جریان غارتى که انجام گرفته بود مطلع ساخت و سپس خود او به سرعت‏به تعقیب دشمن رفت و چون به آنها رسید تیرى به سوى آنها پرتاب کرد.

عیینه و همراهان به سوى او حمله‏ور شده و او فرار کرد و چون بازگشتند دوباره آنها را تعقیب کرده شروع به تیراندازى نمود و چون باز مى‏گشتند او نیز فرار مى‏کرد. این حالت جنگ و گریزى آنها را مشغول ساخته و از سرعت آنها کاست تا مسلمانان به آنها رسیدند.

از این سو وقتى صداى سلمة بن اکوع در مدینه طنین‏انداز شد گروهى از جنگجویان و سوارکاران بر اسبهاى خود سوار شده براى کسب تکلیف به در خانه رسول خدا(ص)آمدند، پیغمبر خدا سعد بن زید - انصارى - را بر آنها امیر و فرمانده کرده به آنان فرمود: شما از جلو به تعقیب دشمن بروید تا من از دنبال بیایم.

سواران خود را بسرعت‏به غارتگران رسانده و یکى از آنان که زودتر از دیگران خود را به آنها رسانده بود به نام محرز بن نضله به دست آنها کشته شد و به دنبال او مسلمانان دیگر رسیدند و با حمله‏اى که به دنباله غارتگران کردند توانستند دو تن از آنها را به قتل رسانده و مقدارى از شتران را نیز از آنها پس بگیرند ولى بقیه را که عیینه و همراهانش از جلو برده بودند به دست نیاوردند.

رسول خدا(ص)نیز به دنبال آنها تا کوه‏«ذى قرد» - که دو روز تا مدینه فاصله داشت، و حدود دوازده فرسخ راه بود - پیش رفت ولى به غارتگران نرسیده همانجا توقف کرد و پس از یک شبانه روز توقف در آنجا به مدینه بازگشت. (1)

منبع:

http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=ECCCCEH.htm



لیست کل یادداشت های این وبلاگ